آتش غم
|
|
از آتش غمت دو جهان سوخت مثل شمع ملک بهشت و باغ جنان سوخت مثل شمع
بغضی به سینه داشت موذن ز داغ تو در حنجره نوای اذان سوخت مثل شمع
وقتی بهار عمر تو یکباره شد خزان فصل بهار و فصل خزان سوخت مثل شمع
نیلی چراست صورتت ای بانوی عفاف حیدر(ع) ز غصه ی تو عیان سوخت مثل شمع
آتش ز نام فاطمه(س) خاموش می شود بردیم نامت از چه زبان سوخت مثل شمع
از آن زمان که محسن(ع) مظلوم شد شهید هردم هزار بار زمان سوخت مثل شمع
وقتی میان کوچه مادر ما را کتک زدند جان تمام عالمیان سوخت مثل شمع
پهلو شکسته ای و دل از داغ توست خون تنها نه من، که پیر و جوان سوخت مثل شمع
جان جهانی و ز غمت شد جهان ملول جان و جهان و روح و روان سوخت مثل شمع
خیر النساء تو هستی و از آتش غمت با اشک و آه قلب زنان سوخت مثل شمع
|
شنبه 94 اسفند 1 |
نظر
|
|
|
|